مگر میشود؟!......

ساخت وبلاگ

در این شب های عزیز...برای هم خیلی دعا کنیم.

مطمئنم که دعا در حق دیگری زودتر به استجابت می رسد...

برای تمام کسانی که دیگر در بین ما نیستند...

برای محتاجان درگهش و آبرومندان صبور و شاکر...

برای دل های غم دیده ...

اگر قابل باشم برای تمام خوانندگان روشن و خاموش دعا می کنم.

برای حاجت من هم لطفا دعا کنید.

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:22

مثل هر شب که سر روی بالش می گذارم و مرور ها شروع می‌شود...این بار دلم رفته است به نخلستان های کوفه... میان تاریکی شب و نور خفته ماه...ذکر گفتن ها و مناجات مولایم با خدای مهربان....از سطر سطر زندگی این بزرگ مرد، می توان مشق بندگی نوشت...هر کارش، هر قدمش، هر نفسش بوی الله می‌دهد...حتی لحظه ای که نامرد ملعون، از پشت حمله کرد به شیر مردِ میدانها...علی بن ابیطالب ع باز هم نگفت: آخ! گفت: که به خدای کعبه رستگار شدم...چطور می شود این قدر دلت با زبانت برای خدا هماهنگ باشد...از چنین مردی انتظار می رود که دختر رشیده اش زینب کبری سدر بارگاه یزید ملعون که او را به افتادن در بلای خدا توصیف کرد،خانم فرمود: من جز زیبایی چیزی ندیدم...عجبا که این دختر هم همانند پدرش در فصاحت و بلاغت و ایمان نظیر ندارد....می مانم که اگر ما مولا را نداشتیم باید در این دنیای تیره و تار چهمی کردیم؟! چگونه از میان این راه پر و فراز و نشیب عبور می کردیم؟کافی است که فقط نهج البلاغه را برداری و ورق بزنی...دید زیبایش به زندگی....و همزمان، دل بریدن از فریب هایشچه قدر لازم است دیدن حقیری دنیا....از زبان یعسوب الدین...چه قدر میان دست و پا زدن مردم برای رسیدن به زر و زیور ها، ضروری است خواندن از بی رغبتی مولا... به دنیا.... و توصیفش به آب بینی بز...کاش که یادمان نرود که از خدای مهربان بابت خلق این بهترین ها تشکر کنیم.که اگر اهل بیت را نداشتیم، در تاریکی مطلق فرو می رفتیم...حالا در این چند شب باقی مانده از ماه بهشت...دست توسل به دامان این خاندان و رهایی از آتش و جهنم و سعادت زندگی کلید نجات است...آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...هر چه میخواهید ، بخواهید حتی نمک غذایتان... مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:22

نرسیده به مطب سونو و تمام آن شلوغی های شب عید فطر، دلم پر بود از امید...پر از بیم... از طرفی لکه بینی های دیروزش... من تازه می خواستم پست آمدنش را بگذارم.... عکس چک بیبی دو خط کم رنگش...که دیدنش قلب خسته ام را شاد می کرد... اما دلشوره های این چند وقت عجیب آزارم می داد... وقتی به مطب رسیدیم...داشت ربنای اذان را پخش می کرد... پاهایم یخ زده بود و تمام تنم خیس عرق... صدای منشی که می گفت برو بخواب خانم... مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:22